کارگردان : Stephen Gaghan
نویسندگان atrick Massett, John Zinman
بازیگران : Matthew McConaughey, Edgar Ramírez, Bryce Dallas Howard
هالیوود تاکنون داستانهای زیادی دربارهی ثروتمندشدن انسانهای ندار به تصویرکشیده. تقریبا میتوان گفت از زمان خلقت سینما تاکنون چنین داستانهایی را در فیلمهای سینمایی دیدهایم و البته مردم آنها را دوست دارند چرا که دیدن یک آدم عاطل و باطل که با آمیزهای از شانس و سختکوشی به موفقیت میرسد به خودی خود جذاب است. این رویای همهی ماست که فیلم “طلا” به خوبی از آن استفاده کرده.
اما این فیلم تنها تاریخچهای از به ثروت رسیدن «کِنی ولز (متیو مککانهی)» این مدیرعامل کمپانی حفاری نیست؛ بلکه روند سینوسی فقر، ثروت، فقر، ثروت، فقر، (ثروت؟) را در زندگی او کالبدشکافی میکند.
البته این قصهی نهچندان منسجم، خیلی طولانی نیست. داستان فیلم بر اساس وقایع حقیقیست. در سال ۱۹۹۳، شرکت حفاری کانادایی Bre-X منطقهای را در بوسانگ اندونزی خرید. ۲ سال و نیم پس از خرید منطقه، این شرکت اعلام کرد که به جستجوی مقدار زیادی طلا پرداخته (که متعاقبا توسط کارشناسان تایید شد). Bre-X موجودی خود را روز به روز افزایش داد و در عرض ۶۶ ماه سفارشات بسیار بیشتری نسبت به گذشته دریافت کرد.
اگرچه در سال ۱۹۹۷ فاش شد که نمونههای طلای این شرکت، قلابی هستند و همین باعث فروپاشی آن شد. با وجود این که فیلم بسیاری از جنبههای این داستان را دراماتیزه کرده، اما حقایق نهفته در ماجرا دستنخورده باقی ماند تا حرص و طمع حاکم بر بازار جهانی را به خوبی نشان دهد.
قطعا جنبه مهم فیلم “طلا” این نیست که بر اساس داستان واقعی شکل گرفته بلکه چگونگی سینماییکردن این داستان غمانگیزِ پیشپا افتاده اهمیت دارد. روایت فیلم، آمیزهای از طمع، سادهلوحی، تلاش برای بقا و خیانت است که رگههایی از شباهت با فیلمهای گنجهای سیرامادره، گرگ والاستریت و کمبود بزرگ در آن دیده میشود. هضم و درک اتفاقات فیلم کار سختی نیست.
مفهوم اسراف در خرج کردن به گونهای بیان شده که مثلا چگونه یک برندهی قرعهکشی لاتاری میتواند تمام جایزهاش را در یک چشم به هم زدن خرج کند. موفقیت کنی برای او مثل یک قمار میماند که خرجش از دخلش پیشی میگیرد. او معدن طلا را مثل چاهی بیپایان میدید و گمان میکرد خودش هم انگشتی همانند انگشت شاه میداس[۱] دارد. هنگامی که ستارهی بختش رو به افول میرود، همدردی و دل سوزاندن برای این شخصیت که تعادل و میانهروی در کارش دیده نمیشود و خود مسبب سرنوشتش است، معنایی ندارد. شاید کنی از نبود طلا در معدن آگاه نباشد ولی تا زمانی که دیگر دیر میشود به خود زحمت پرسیدن سوالات حیاتی را که برای هدفش لازم است، نمیدهد.
«متیو مککانهی» دوباره نقشی با انرژی بالا را بازی کرده. حتی اگر بازی او نامزد اسکار نشود، میتوان اطمینان داشت که ارزش دیدن دارد. او هم مثل «کریستین بیل» هر نقشی را که قبول میکند با جان و دل برایش زحمت میکشد که منجر به خاص شدن آن شخصیت میشود. کنی مردی دمدمیمزاج است که بر خلاف بیخیالی زیادش نشانههایی از ذکاوت و حیلهگری در او دیده میشود. سایه پدرش بر زندگی او سیطره انداخته و هرگز فراموش نمیکند که قرار است جای چه کسی را پر کند.
فیلم “طلا” برای آمدن روی پرده، مدت زمان زیادی را منتظر ماند و طی این مدت کارگردانانی چون «مایکل مان» و «اسپایک لی» برای هدایت فیلم انتخاب شدند. در نهایت، «استفان گاهان» (سازنده سیریانا) فیلم را به سرانجام رساند. فیلم برخلاف لحن غیر یکنواختی که دارد، متقاعدکننده و معقول از آب درآمده؛ با وجود این که اتفاقات دو دهه پیش را بازگو میکند. فیلم “طلا” صحت دیدگاه «والتر هیوستون» در فیلم گنجهای سیرامادره را تصدیق میکند که میگوید: «من میدونم که طلا چی به سر روح انسان میاره.» فرقی نمیکند که در سال ۱۹۴۸ باشی یا ۱۹۹۷۷.
منبع: cinemacenter