«در انتهای شب» ساخته آیدا پناهنده تحت تأثیر یا علاقهمند به سینمای نئورئال ایتالیا و علیالخصوص آنتونیونی برشی رئال از زندگی یک زوج ایرانی و شاید مدرن را پیشروی مخاطب میگذارد.
به گزارش دنیای برند به نقل از برنا؛ «در انتهای شب» بر خلاف اکثر سریالهای نمایشخانگی که در حال تکثیر میباشند و درگیر دنیایی غیرواقعی بوده و تصویری فانتزی و هیجانی از زندگی ارائه میدهند، برشی رئال از زندگی یک زوج ایرانی (همراه با پسرشان) شاید مدرن، و مشکلات پیشروی آنها ارائه میدهد.
این تصویر رئال (از بعد مفهوم و داستان فیلم) در کنار فرم و قالب بصری ملایم و متین ارائه شده، تصویری جذاب ارائه داده و مخاطب را همراه خود میکند.
به نظر میرسد، فیلمساز تحت تأثیر یا علاقهمند به سینمای نئورئال ایتالیا و علیالخصوص آنتونیونی باشد، و شاید اگر محدودیت سانسور نبود، مشابهتهای زیادی هم دیده میشد. اما معماری و فضای فیلم؛ زوجی هنرمند پس از سالها تلاش و ریاضت با یک پسر حدوداً ۱۰ ساله، موفق به خرید واحدی آپارتمانی در یکی از شهرکهای اطراف تهران شدهاند و اتفاقاً شروع داستان و مشکلات، با عدم پاسخگویی و انطباقپذیری واحد آپارتمانی با نیازهای این زوج، شروع میشود و لایهی آشکار این مشکلات، در ظاهر؛ عدم پاسخگویی معماری به نیازهای ابتدایی و عملکردی ساکنین (دور بودن از مرکز شهر، عدم وجود سیستم حمل و نقل عمومی مناسب، عدم تمایز فضای خصوصی با همسایگان و …) میباشد، اما نکتهی کلیدی؛ آسیب روحی-روانی حاصل از زندگی در چنین فضاها و تأثیر مخرب آن در زندگی زناشویی زن و شوهر داستان میباشد.
به نظر میرسد؛ لانگشاتهای آنتونیونی طور از آپارتمان و شهرک محل زندگی، تأکیدی نهان اما تأثیرگذار بر وضعیت روحی-روانی مخاطبان قصه داشته، و قرابت نزدیکی میان وضعیت آشفته روحی-روانی ساکنان و معماری مدرن ابتر، وجود دارد.
آپارتمانهایی که با سودا و شعار و وعده وعیدهای خانهدار شدن برای زوجهای جوان توسط دولتها و با عناوین مختلف (مهر، ملی و …) ساخته میشوند، اما بتنپاره یا بهتره بگیم از مصالحپارهای فراتر نرفته و نهتنها هیچ ارتباط و دیالوگی بین ساکنین و مخاطبان خود برقرار نمیکنند، بلکه ویرانگر تمامی ابعاد روحی-روانی و شخصیتی ساکنین خود میباشند و حتی در صحنههایی شرف ساکنانشان را نیز هدف میگیرند (ارتباط با زن همسایه).
معماری در سرتاسر فیلم نقش اساسی در شکلگیری داستان داشته و حال و هوای مخاطبان قرابت نزدیکی با فضایی که در آن زندگی میکنند، دارد. اوج این قرابت، زمانی اتفاق میافتد که مرد داستان پس از جدایی سرانجام به این نتیجه میرسد که واحد آپارتمانی مذکور را تخلیه کرده و به خانهی جدید نقل مکان کند، و گویی با این نقل مکان، مشکلات و عقدهها نیز در همان فضا رها میشوند و شخصیتهای داستان آرامش محسوسی پیدا کرده و بهتر میتوانند مشکلات خود را مدیریت کنند و در نهایت در یک فضای کوزی و دنج (در کنار درختان و زیر برف)، زوج داستان، خود واقعی را پیدا کرده و دیالوگی احساسی- منطقی و در آرامش، میان آنها شکل میگیرد…
شاید آپارتمان محل زندگیشان مجال و اجازهی شکلگیری رویداد زندگی را به آنها نمیداد، شاید عدم تعریف قلمروی خصوصی خانه، موجب شکلگیری روابط خارج از عقل میان همسایگان شده بود، شاید عدم جاری بودن امنیت عملکردی و روانی موجب ورود فرد غریبه به خانه و تخریب اموال شده بود، و شایدهای دیگری که به وفور از داستان و سناریوی فیلم میتوان برداشت کرد. اما آنچه که بدون شک میتوان ادعا کرد؛ عدم توانایی معماری آپارتمانگونه و شهرکی عصر حاضر در پاسخگویی به نیازهای روحیروانی ساکنین و تعریف و جاریسازی زندگی برای آنها میباشد… .
نگارنده: حسن ابراهیمی اصل/ عضو هیات علمی دانشگاه
انتهای پیام/